
وقتی چشمانت را می گشایی خورشید از شرم نگاهت سرخ می شود
وستاره ها در برق نگاهت خیره می مانند
وقتی به اسمان می نگری از شگوه نگاهت رنگ می بازد .
ای که بویت تداعی کننده ی شکوفه های بهاری ست
تو از کدام قبیله ای که نمی توان تو را در هیچ قومی گنجاند
تو از چه جنسی که از برف هم روشنتر از آب هم زلالتر و از گل هم لطیف تری .
بهار زندگی ام با آمدنت آغاز شد و
با رفتنت
اثری از بهار و شکوفه هایش نماند .
سالهاست منتظر بهاری هستم که بوی تو را می دهد
سالهاست به دنبال قناری ای هستم که صدایت را در تمام ابعاد وجودم طنین انداز کند
و سالهاست منتظر شکوفه ای هستم که باز شدنش لبخند شیرینت را به یادم می آورد .
ای قاصد روزهای بهاری و ای قناری خوش آواز باغ زندگی
برای شنیدن صدایت بی صبرانه منتظرم برایم حرف بزن...
بگو تا با گفتنت غنچه منتظر باغ دلم بشکند برایم حرف بزن ....برایم حرف بزن.....
گل مریمم دوشت دارم